Web Analytics Made Easy - Statcounter

دکتر رضا داوری اردکانی در جریان برگزاری مراسمی به مناسبت نودمین سالروز تولدش، در سخنرانی تصویری گفت: هفتاد سال در عرصه فلسفه نوشتم اما هرگز خود را در پژوهش‌های تاریخ فلسفه محدود نکرده‌ام.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان:‌ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در طول یکی دو سال اخیر تلاش کرده است بیش از گذشته به جایگاه علمی و تلاش‌های استادان و دانشمندان برجسته علوم انسانی بپردازد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به همین مناسبت و به بهانه نودمین سالروز تولد «رضا داوری اردکانی»، فیلسوف و دانشمند برجسته کشورمان و رئیس فرهنگستان علوم، روز شنبه ۶ خرداد ماه مراسمی دو روزه  با عنوان «داوری در ترازوی داوری» آغاز به کار کرد که اکثر استادان برجسته فلسفه کشور در این نشست به ارائه سخنرانی و مقاله پرداختند.


در ابتدای این مراسم پیام تصویری دکتر داوری برای حاضران در نشست و همچنین مخاطبان برخط این سمینار پخش شد که در ادامه متن سخنان وی از نظرتان می‌گذرد:


یافته‌هایی که با جوهر جان نوشته‌ام


بسیار ممنون و خوشبختم که آثار و نوشته‌هایی که حاصل 60 سال مطالعه دائم بوده است برای اولین بار مورد توجه و نقد اهالی علم و فرهنگ قرار می‌گیرد. آنچه خود درباره آنها می‌توانم و باید بگویم این است که اینها حاصل پژوهش نیستند بلکه بیشتر یافته‌هایی هستند که آنها را به جان پرورده و با جوهر جان نوشته‌ام و البته می‌دانم که جان‌ها همواره پرورش دهنده حقایق نیستند و دچار خطا و لغزش می‌شوند پس به فرض اینکه سخنی از دل برآمده باشد آن را نباید معاف از نقد دانست.


نکته دیگر این است که هر آنچه نوشته‌ام فلسفه است اما هرگز خود را در پژوهش‌های تاریخ فلسفه محدود نکرده‌ام. در حدود ۷۰ سال پیش، نوشتن را با روزنامه‌نویسی آغاز کردم. از آن زمان تاکنون در جهان و ایران حوادثی روی داده و تحولاتی صورت گرفته است که کمتر کسی تصور آن را می‌کرده است. در کشور ما با پایان یافتن دهه ۳۰ قرن چهاردهم هجری شمسی، سکوتی که بر اساس کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ پدید آمده بود، تا حدودی شکسته شد و مخصوصاً در شعر، ادب، سیاست و روشنفکری، نشانه‌هایی از تحول پدیدار گشت.

بنده ناظر این شرایط بودم و با آن همدلی‌ها داشتم اما در مسیر آن وارد نشده و ترجیح دادم در حاشیه بمانم و در حاشیه ماندنم را به این صورت توجیه می‌کردم و هنوز آن را موجه می‌دانم که کار سیاست و فلسفه و روشنفکری نباید خلط شود اما مگر ما راه خانه فلسفه را می‌شناختیم و به آن نزدیک بودیم؟ اگر می‌شناختیم چه نسبتی با آن داشتیم؟ مارکس می‌گفت که فیلسوفان باید جهان را تغییر دهند. اگر این سخن را بپذیریم فلسفه را از سیاست و جامعه نباید دور نگاه داشت. البته سخن مارکس قابل چون و چراست اما با آن نگاه به فلسفه اندکی تغییر کرده یا بهتر بگویم، سخن مارکس نشانه تغییر نگاه به فلسفه است.


اهمیت فلیسوفان قدیمی به اخلاق و سیاست


راستی آیا فیلسوفان صرفاً جهان را تفسیر کرده بودند و به تغییر آن نظر نداشتند؟ پس تکلیف طرح مدینه افلاطونی چه می‌شود؟ چرا همه فلیسوفان قدیمی به اخلاق و سیاست اهمیت می‌دادند. طرح مدینه ضرورتاً ناظر به تغییر جهان نیست بلکه بیشتر ناظر به حفظ جوهر اخلاق و سیاست و پیروی از خرد ثابت دارد؛ مثلاً فارابی که از مدینه فاضله گفت بیشتر مفسر ارسطو بود و به فضیلت عقلی توجه داشت. او در طرح مدینه فاضله خود، بیشتر از آرای اهل مدینه و صفات و آموزگاری رئیس آن سخن گفت در حالی‌که فیلسوفان قدیم بیشتر به خرد جاویدان اعتقاد داشتند و فکر می‌کردند باید به چیزها همانگونه که هستند توجه کرد و قصد دگرگونی آنها را نداشت. این نشان می‌دهد که فیلسوف فقط به مباحث انتزاعی نمی‌پردازد بلکه فلسفه معتقد است که چیزها نظم و سامانی دارند و اگر دچار پریشانی و آشوب شوند چیزی نیستند که بمانند.


فلسفه پاسداری از وجود است و جهان تفرقه و پریشانی از وجود، دور است. فلسفه به معنای تفکر باید باشد تا کارها را تذکر دهد. البته اگر نباشد پریشانی، نابه‌سامانی و ندانم‌کاری همه جا را می‌گیرد. پیدا بود که من با این تلقی از جهان روشنفکری دور می‌ماندم و روشنفکران هم به سخن من وقعی نمی‌نهادند، چنانکه تاکنون هم ننهاده‌اند. البته بنده هم اندکی از سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی باخبر بودم اما نمی‌خواستم اینها پیله‌هایی شوند که فکر و روح من را در حصار خود قرار دهند و نسبتم را با آنچه می‌گذرد قطع کنند. نمی‌خواهم از تنهایی خود چشم‌پوشی کنم مخصوصاً از همان اوان جوانی و مخصوصاً در چند دهه اخیر مورد لطف و احسان دانشمندان، استادان و دانشجویان و گروه‌هایی از جوانان کتابخوان بوده‌ام و این لطف در حدی است که توهین‌ها و تهمت‌ها در برابر آن هیچ است.


امتیاز لطف این مجلس توجه به نوشته‌ها و نقد آنهاست که تاکنون به تأخیر افتاده بود. من می‌دانستم که کارم بیهوده نبوده و پس از مرگم حجاب‌های زمان برداشته می‌شود و نوشته‌های من هم در حد جوهری که دارند جایی پیدا می‌کنند اما مقدر این بود که چندان دیر بمانم تا جمعی بزرگ از اهالی علم و دانش به بررسی آثارم بپردازند و این بررسی در بزرگترین پژوهشگاه علوم انسانی کشور صورت گیرد.


از دانشمند گرامی آقای دکتر نجفی، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که با برگزاری این مجلس موافقت کرده و با لطف خاص خود از آن حمایت کردند، بسیار سپاسگزارم.. استاد گران‌مایه آقای دکتر سیدجواد میری، بانی و برگزار کننده این مجلس هستند که بزرگوارانه مدت زیادی از وقت گران‌بها و همت بلند خود را صرف برگزاری این مجلس کردند که نمی‌دانم با چه زبانی شکر احسان ایشان را به جای آورم، اما می‌دانم باهم؛ هم‌سخنی‌ها، همدلی‌ها و همدردی‌ها داریم و همه اینها به تعبیر ایشان فقط در یک کلمه می‌گنجد، و آن اینکه، عشق اولسون
ابیاتی که وصف حال من نیست اما...


از دانشمندان، فاضلان و استادانی هم که نوشته‌های بنده را نقد می‌کنند سپاسگزارم و از آنچه می‌گویند، درس می‌آموزم. درست است که دیگر مجال تجدیدنظر در نوشته‌ها را ندارم اما همین‌که نظر نقادان را بدانم، غنیمت است. به قول ابوریحان بیرونی؛ بدانم و بمیرم بهتر از آن است که ندانم. می‌خواستم وصف حالی از اکنون و این روزهایم را بگویم اما فکر کردم ابیاتی که سعدی در زمان پیری خود گفته برای شما بخوانم:


این ابیات همگی وصف حال من نیست اما هر سالخورده‌ای کمابیش وضع و حال خود را در سخن شاعر می‌خواند. رجوع من به شعر، یک وجه دیگر هم دارد و با آن می‌خواهم بگویم من به هوش مصنوعی دل نبسته‌ام بلکه هنوز امیدم به شعر و فلسفه است و شاید این ابیات، مصداق شعری که بشارت و انذار می‌دهد و زمان آینده را می‌نمایاند، نباشد اما به هر حال شعر سعدی وصف حال ایام پیری شاعر است. ابیات را می‌خوانم و با سپاسگزاری خود سخن را ختم می‌کنم:


دریغ روز جوانی و عهد برنایی
نشاط کودکی و عیش خویشتن رأیی
سر فروتنی انداخت پیری‌ام در پیش
پس از غرور جوانی و دست بالایی
دریغ بازوی سرپنجگی که برپیچد
ستیز دور فلک ساعد توانایی
زهی زمانهٔ ناپایدار عهد شکن
چه دوستی‌ست که با دوستان نمی‌پایی
که اعتماد کند بر مواهب نعمت
که همچو طفل ببخشی و باز بربایی
به‌زارتر گسلی هر چه خوب‌تر بندی
تباه‌تر شکنی هر چه خوش‌تر آرایی
به عمر خویش کسی کامی از توبرنگرفت
که در شکنجه ناکامی‌اش نفرسایی
اگر زیادت قدرست در تغیر نفس
نخواستم که به قدر من اندر افزایی
مرا ملامت دیوانگی و سرشغبی
تو را سلامت پیری و پای برجایی
شکوه پیری بگذار و علم و فضل و ادب
کجاست جهل جوانی و عشق و شیدایی
چو با قضای اجل بر نمی‌توان آمد
تفاوتی نکند گربزی و دانایی
سخن دراز مکن سعدیا و کوته کن
چو روزگار به پیرانه سر به رعنایی
والسلام

 

پایان پیام/248

منبع: شبستان

کلیدواژه: علوم انسانی نوشته ها وصف حال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۴۵۶۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پروژه جعل تاریخ شیعه

  بگذارید به قرن‌ها پیش بازگردیم، دقیقا درهنگامه اولین چکاچک شمشیر درمیدان جنگ‌های صلیبی.ریشه‌ اولین تحولات امررذیلانه در برخورد مستقیم را همین‌جا می‌شود رهگیری کرد؛جایی که ازهردو جبهه‌ درگیر جنگ، شالوده‌ای ازشایعه وحقیقت در‌هم تنیده و به خورد دیگری داده می‌شود تادررقابتی سهمگین هرکدام بتوانند نقشی صریح‌تربرنمایندگی حق راایفا کنند.شفافامنظور نظر نگارنده بحث راجع به احقاق حق درجبهه‌های جنگ‌های صلیبی نیست بلکه این دوره به‌عنوان مطلع بسیاری ازدوغ ودوشاب‌های جعل حقیقت برای تاریخ‌سازی مد‌نظر است؛چیزی که براساس مستندات ونقل تحلیلگران تاریخی درجبهه صلیبیون به‌عنوان امری سازمان‌یافته غیرقابل‌انکار است؛ امری که همان‌طورکه گفته شددردانش اطلاعاتی امروز اصطلاح سازمان‌یافته بر آن نهاده می‌شود؛ سازمان‌یافته به معنای استواربرزیرساختی متشکل ازروابط ودکترین طراحی‌شده مختص رسیدن به‌هدفی خاص درقالب عملکردهایی هماهنگ و هدفمند،جعلی سازمان یافته که طی آن پروژه‌ ازآن خود‌سازی هماره مفهومی مورد تاکیدومهم بوده است،ردپای این از آن خود کردن را می‌توانید ازسرقت دانش جهان اسلام تا ربودن زمین‌های بومیان آمریکاواشغال فلسطین تاهمین امروزرهگیری کرد. 
   
صلیبیون، از گذشته تا امروز
همان‌طور که گفته شد ریشه‌ انتقال عادات و دکترین جرایم سازمان‌یافته‌ غرب را می‌توان در اولین ابداعات صلیبیون دانست که در انتقالی سری و محرمانه از طریق تأدیب نسل اربابان بالادست سیستم فئودالی تا اروپای پیشامدرن و قلب تقدیس و توصیل قدرت مفسدانه آن یعنی بریتانیای کبیر طی طریق کرده است؛ بریتانیایی که براساس اطلاعات و مطالعات خاص و عام پدر معروف استعمار نوین نام می‌گیرد، جزیره‌ای که آفتاب غصبی‌اش بر آسمان خیلی‌ها تابیده و می‌تابد. مدینه فاضله‌ اول فضایی را تصور کنید که فشار هژمونی نوخاسته‌ اسلام چنان معادلات پیشین جهان غرب را در‌نوردیده که عملا طبقه‌ اشراف و روحانیت مسلط بر امور دست به فروپاشی از درون زده است و جذام فساد گسترده در این طبقه گریبان جنگ و انتقال نیرو و ثروت به میدان را گرفته است. شرایطی مملو از فلاکت، رسوایی و مرگ. در یک سو جریان‌ قدرت پنهان کلیسا در فرهنگ دالانی و زیرزمینی خویش و در سوی دیگر اربابان اشراف‌زاده تشنه حفظ قدرت که سال‌ها در فساد و تجمل و توحش بی‌رقیب فئودالی ریشه دوانده‌اند. ماحصل ترکیب این دو با هم چیزی شد که جهان امروز را براساس تسلط بر جریان ثروت و رسانه می‌چرخاند؛ جریانی که براساس موارد ژئوپلیتیکی و منابع مورد نیاز و البته نقش بی‌چون و چرای امپراتوری بریتانیا از ابتدا در جغرافیای فرهنگ صلیبی، تمرکز حساسی را در بریتانیا تشکیل داد، به گونه‌ای که بریتانیای اروپای پیشامدرن و گذر کرده از عصر صلیبی عملا قرارگاه اصلی غرب و مدینه فاضله‌‌ جریان صلیبیون برای فرماندهی و ارسال سیاست‌ها شد. جریانی که بعدها در انگلستان ثانی به آمریکا به‌عنوان مدینه فاضله‌‌ دوم نگاه کرد و در آخرین تکمله‌‌ خود، اسرائیل را بر خاک‌های اشغالی بنا نهاد؛ جریانی حاکم متشکل از اربابان و روحانیون مسلط که تجربه سال‌ها خونخواری و البته رویارویی با مسلمانان و از آن خودسازی بسیاری از منابع همچون دانش‌های عینی و غیرعینی، علوم ماده و فراماده توانستند به تمکنی بیش از پیش دست یابند؛ جریانی که اروپای مدرن را پایه‌ریزی کرد و جهان خاصه‌‌ خویش را در قالب همان حکمیت آمرانه‌‌ زیرزمینی و  ‌چند لایه‌‌ کلیسا که فضایی مبهم و مرموز را ایفا می‌کرد بنا نهاد. جهانی که به رسم عتیق صلیبیون واقعیتش مرکبی از حقیقت و دروغ است تا بتواند حقیقت القایی خود را جایگزین حقیقت واقع کند. جایی‌که حقیقت واقع در نقابی اجباری از تئوری توطئه گم می‌شود و جایش را حقایق القایی و سطحی مد نظر اربابان می‌دهد. 
   
چرا حشاشین؟ 
درپاسخ آن‌که چرا درواکنش به سریال حشاشین این نوشته را نوشته‌ام،باید تصریح کنم که حشاشین مصداق کاملی از همان چیزی‌ست که از آن به‌عنوان پروژه‌‌ از آن خودسازی و جعل حقیقت در راستای تاریخ‌سازی نام بردم؛ سریالی که بر مبنای مفاهیم خاصه جریان قدرت غرب و با بودجه مستقیم صهیونیست‌ها در سینمای به اصطلاح مصر ساخته و پرداخته می‌شود؛ اثری که ماحصل همان رفتار سازمان‌یافته در جهت میل به خواسته‌های معین است، محصولی که در شش ماه از آب و گل در می‌آید و میلیون دلاری خرجش کرده‌اند. شاید از خودتان بپرسید چرا سینمای مصر؟ باید درجواب بگویم که مصر وجریان‌های خفته در خاک غرب و نظم نوینش در آن پیوندی دیرینه با یکدیگر دارند که ریشه در عقاید کابالیستی و پروژه‌‌ ایجاد رشته‌های عقایدی غرب براساس تاریخ مصر دارد. در حقیقت تاریخ باستانی مصر و ماوراءالنهر به‌عنوان بستری مورد علاقه و مهیا از نظر پتانسیل برای ریشه‌گذاری عقاید جدید و انحرافی تاریخ‌سازی شده مد نظر جریان قدرت غرب مورد توجه است؛ موضوعی که صحبت راجع به زوایا و ابعاد آن در حوصله بحث فعلی نمی‌گنجد. بنابراین مصر به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین نقاط سرمایه‌ریزی جریان قدرت در منطقه ماوراءالنهر محسوب می‌شود؛ جغرافیایی که براساس گزارشات اطلاعاتی دارای چندین و چند شاخه‌ فعال به‌عنوان بازوی جریان غرب است؛ جایی که به‌راحتی می‌تواند بهترین نقاب برای ساخت اثری هدفمند باشد. سریع‌السیر بودن ساخت چنین پروژه‌ای ردپای دیگر مختص جریان قدرت است؛ جریانی که ارباب بی‌چون و چرای رسانه، مبدع و مرسل آن است و در شش ماه پروژه حاضر و آماده تحویل مارکتش می‌دهد. 
   
حشاشین چه می‌خواهد؟ 
باورتان بشود یا نه، تنها ابزار برنده‌‌ غرب همین رسانه است. شاید از نظرتان ساختن یک سریال برای ایجاد رفرنس تاریخی امری مجهول و نامعقول باشد اما کافی است نگاهی به اطراف‌تان بیندازید، جایی که منبع اطلاعات کودکان‌مان به جای کتاب و تحقیق و تفحص و آن همه زحمت که معمولا نیاز به علم تحلیل دیتا و دانستن چندین زبان دارد، می‌شود گوگل و انیمیشن و سریال، انتظار دارید ۲۰ سال بعد آنچه در ذهن‌ها می‌ماند و در تاریخچه سرچ موتورهای جست‌وجو بالا می‌آید، نگاه زاویه دید تحلیلگران راستین مایه‌‌ با سواد باشد یا تصاویر مهیج و دیتای مانده از امثال حشاشین؟ بنابراین انکار آن‌که رسانه یگانه تیغ برنده‌‌ جریان غرب برای تفهیم مفاهیم خویش و تاریخ‌سازی‌است امری محال است، جایی که پروژه‌‌ جعل حقیقت در حشاشین پا روی مفاهیمی از جنس تاریخ نظامی و تاریخ شیعی ایرانی می‌گذارد. از چریک نخبه تا داعشی متوحش آنچه در جعل تاریخ نظامی ایران و مفهوم اخص رزم ایرانی در حشاشین بر آن تلاش شده، خط زدنی عمدی بر نام ایران به‌عنوان اولین مبدع جنگ چریکی در جهان و تنزل آن به امر تروریستی‌ است، جایی که براساس مستندات مطالعاتی نیروهای تادیبی حسن صباح نیروهایی زبده، نخبه و مقید به اصول اخلاقی شیعی بوده‌اند، نیروهایی که زهد و ریاضت پایه‌ اصلی آموزش‌های ایشان بوده است، نیروهایی که در جهت مأموریت‌های سری و سخت خود حتی از تزویج هم سر می‌پیچیدند تا آمادگی روحی و جسمی خویش را شبانه‌روز در جهت مأموریت‌ها حفظ کنند، حالا این را بگذارید در برابر عیاشانی چاقو به دست که حشاشین برای‌تان تصویر می‌کند که تمام خواست و طلب‌شان زن و زیور و شراب و مخدر است. جالب‌تر روایات ساختگی انگلیسی‌زبان‌های تاریخ‌نویس و جهانگرد است‌؛ همچون فیتزجرالد و مارکوپولوی جعلی که آن‌قدر دروغ می‌گویند که نمی‌توانم همه‌شان را یک‌جا برای‌تان نقل کنم، از ربط دادن نیروهای صباح به نام غلط حشاشین به معنای دون‌مایه بگیرید تا ربط دادن خود کلمه حشاشین به کسانی که حشیش مصرف می‌کردند تا به دل خطر بزنند، فارغ از این‌که گذشته از منابع مسلم و صحیح راجع به تاریخ پربار ایران نباید نادیده گرفت که حسن صباح و نیروهایش ایرانیانی بودند برخاسته از روحیه‌ ضد‌استعماری و آزادیخواه که علاوه بر آن مقیدات شیعی نیز داشته‌اند، همان‌طور که در تاریخ نظامی ایران حتی در شاهنامه از زبان رستم می‌خوانیم که روهام را به‌دلیل باده به‌دست بودن مورد شماتت قرار می‌دهد و مرد رزم را ننگ می‌داند که دست بر عیاشی برد؛ حال اینها را بگذارید کنار آزادیخواه بودن و شیعه بودن‌شان که نقل مسلم است که بسیار زاهد بوده‌اند، علاوه بر اینها کدام عقل سلیمی می‌پذیرد که چنان مأموریت‌های دشواری را بشودیک عده لات عیاش نشئه انجام داده باشند، مأموریت‌هایی که به استناد تاریخ لرزه بر اندام حاکمان خونخوار انداخته بود. پس آنچه در سریال موهوم حشاشین پیگیری می‌شود؛ جعل این حقایق است که ایران اسلامی مبدع اولین واحدهای چریکی نخبه در جهان است، جعل این حقیقت که ایران اسلامی  نقشی بی بدیل در تاریخ نظامی جهان و تولید سیاست‌های چریکی داشته و دارد، نقشی که همچنان ایران به‌عنوان طراح جنگ و معمار بی‌بدیل موازین بدیع جنگ چریکی درجهان بازی می‌کند وغرب سعی دروصله‌زدن آن به نیروهای دمپایی به‌دست خود، چون داعش و جیش‌العدل و امثالهم دارد و از طریق جعل تاریخ سعی بر آن دارد ایران را مبدع تروریست‌های عیاش و متوحش معرفی کند. 
   
داعش، دکترین شکست‌خورده جریان ‌قدرت
جالب اینجاست که بدانید پروسه‌ تأمین و تجهیز گروهک‌هایی همچون داعش و دیگر گروه‌های تروریستی یک از اصلی‌ترین دکترین جریان ‌قدرت علیه قدرت چریکی ایران در خاورمیانه و جهان بود که نه‌فقط نتوانست نقش خود را ایفا کند، بلکه چنان آتش کبریتی زیر نسیمی ملایم از شیربچه‌های ایرانی در خاورمیانه خاموش شد، پروسه‌ای که قرار بود برای ما قد علم کند اما همان‌قدر که غرب را تخریب کرد، قدرت‌نمایی ما را بالا برد، حربه‌ای که چنان توسط قدرت معادله‌چینی ما در میدان خفه شد که تمام اهدافش در خاورمیانه محدود و به بهانه فعالیت پایگاه‌های آمریکایی، پروسه‌ای که منجر به توقف غرب در استراتژی‌های تدوینی خود شد و باعث گردیدغرب تن به جنگ غزه در اسرائیل بدهد تا شاید بتوانداهدافش راازآن طریق پیش ببردکه باز هم در خطای محاسباتی‌شان با سد ایران وسیلی محکم بعدی درقالب وعده صادق روبه‌رو شدند،چیزی که آنها را دربازی پیچیده‌تر ازپیش انداخت.  داراماتیزه‌ای که رنگ و لعاب جاعلان است. مجموعه حشاشین که محصولی میلیون دلاری وحاصل همکاری چندین کشور با یکدیگر است که همچون دیگر محصولات رسانه غرب در پس رنگ و لعاب اکشن و هیجان و کیفیت تصویربرداری‌اش آنچه می‌خواهد را بادمل‌های چرکینش به خورد مخاطب می‌دهد،خوراندنی که حتی مخاطب عامه هم متوجه حس بدولزجش می‌شود، اثری که غلو می‌کند و دروغ‌های صد من یک غازش رادرپس صحنه‌های عاشقانه و اکشن‌های مهیج و توفانی پنهان می‌نماید. 

چرا زبان عربی و چرا رمضان؟ 
جالب این است‌که جریان غرب تصمیم گرفت این اثررا بازبان عربی ودرماه رمضان برای مخاطب عرب پخش کند،یعنی در زمانی که بیشترین تمرکز بر اثر ازجانب مخاطبی که با فرهنگ ایرانی بیگانه است وجود دارد، امری که منجر به مورد توجه قرار گرفته شدن و پسندیده شدن اثروهمچنین اسم درکردن آن می‌شود،حال آن‌که بیش ازنیمی ازجماعت عرب زبانش می‌توانند وهابی‌هایی باشند که خصومتی گره خورده با ایرانی شیعه دارند که حتی در صورت فهمیدن دوغ ودوشاب سریال خوش‌شان هم می‌آید که لجنزار به تصویر کشیده شده توسط غرب را به تماشا بنشینند و تبلیغش کنند که خود امری حساب شده درجهت توفیق عمل آنهاست.  آنچه می‌ماند حقیقت است. لجاجت شاید بزرگ‌ترین خصیصه‌ جریان قدرت باشد. ازهرچه بگذرندوهرچه بخواهند خودشان را پنهان کنند لجاجت‌شان با نظم هستی را نمی‌توانند پنهان کنند، لجاجتی که منجر به این می‌شودکه هرچه می‌بینند آخر تیرشان به سنگ می‌خورد و به استناد آیه‌ صریح قرآن مکر خدا بر مکرهای‌شان فائق می‌آید.بازهم عبرت نمی‌گیرند و چنانچه قرآن می‌فرماید انگار که از خشم دست بر گلوی خویش انداخته‌اند. همچنان در لجاجت خود حیرانندواین حیرانی آنها را بازمی‌دارد از آن‌که بفهمند تاریخ ایرانی ـــ اسلامی را با رسانه و بازی تصویر نمی‌توان به گیجی کشاند، چراکه ما همچنان ایستاده‌ایم و میدان امروز گویای آن‌چیزی ا‌ست که ما و آنها در چنته داریم. میدانی که رستم تیغ به دست ماییم و توران بازی‌انداز که فردوسی ازآنها بسان شیون‌کنان شوی مرده یاد می‌کند آنها، حالا شما بگویید هیبت رستم پیروز است یا بازی اندازی آنها... . 

دیگر خبرها

  • آیا انسان واقعا «اختیار» دارد؟ اسپینوزا پاسخ می‌دهد
  • عکس زیباترین ورزشکار تاریخ در صحرای دوبی + عکس
  • فلسفه چینی: سفری به ژرفای اندیشه شرقی
  • تاریخ و ساعت بازی استقلال و تراکتور
  • مبانی فلسفی انقلاب اسلامی ایران در آکادمی علوم روسیه بررسی شد
  • پروژه جعل تاریخ شیعه
  • عقب‌گرد قیمت کاغذ در بازار آزاد
  • حمله اسنوکر باز انگلیسی به حسین وفایی؛ این زمین مقدس است، برو و هرگز برنگرد!
  • مهدی الفتی ملی پوش گلستانی سهمیه المپیک پاریس در رشته ژیمناستیک را کسب کرد
  • چرا فلسفه کانت در میانه جنگ‌های امروزین هنوز کار می‌کند؟